غریب کربلا
بی حسین زندگی به چه کارتان آید؟
نوای حسینی
عنقای قاف را هوس آشیانه بود
غوغای نینوا همه در ره بهانه بود
جایی که خورده بود می آنجا نهاد سر
دردی کشی که مست شراب شبانه بود
یکباره سوخت زآتش غیرت هوای عشق
موهوم پرده ای اگر اندر میانه بود
در یک طبق به جلوهء جانان نثار کرد
هر در شاهوار کش اندر خزانه بود
نامد به جز نوای حسینی به پرده راست
روزی که در حریم الست این ترانه بود
بالله که جا نداشت به جز نی نشان در او
آن سینه ای که تیر بلا را نشانه بود
کوری نظاره کن که شکستند کوفیان
آیینه ای که مظهر حسن یگانه بود
نی،نی که وجه باقی حق را هلاک نیست
صورت به جاست آیینه گر گرفت باک نیست
نیر تبریزی
محرم آمد
محرم آمد و ماه عزا شد
مه جانبازی خون خدا شد
جوانمردان عالم را بگویید
دوباره شور عاشوار به پا شد
2
m m: از داغ حسین اشک نم نم داریم/ در خانه سینه تا ابد غم داریم/ پیراهن مشکی من اماده کنید/ هشت روز دگر تا محرم داریم
m m: رسول الله: مَنْ سَرَّهُ أنْ یُبْسَطَ لَهُ فی رِزْقِهِ وَیُنْسَأ لَهُ فی أجَلِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ. هر کس میخواهد روزیاش زیاد شود و اجلش به تأخیر افتد، نزدیکان خود را زیارت کند. Anyone wishing to have his sustenance increased and his lifetime prolonged should pay frequent visits to his relatives. بحارالأنوار، ج 74، ص 89
m m: مراقب افکارت باش به گفتار تبدیل میشود، مراقب گفتارت باش به کردار تبدیل میشود، مراقب کردارت باش به عادت تبدیل میشود، مراقب عادتت باش به شخصیت تبدیل میشود، مراقب شخصیت خود باش، آن سرنوشت تو خواهد بود - حضرت علی
m m: از عارفى پرسیدند: که تو خدا را کجا دیدى ؟ گفت : آنجا که خود را ندیدم
در آرزوی او
دلم گرفته بود . . .
دیگه هیچی خوشحالم نمی کرد . . .
منتظر بودم . . .
ولی نمی دونستم منتظر چی ؟...
شاید یه معجزه!
زانوهامو بغل کردم و گریه کردم ...
رفتم سراغ خاطراتم تا شایدحالم بهتر بشه
یاد نامه ام به خدا افتادم
نامه رو از توجانماز بچگیهام در آوردم و خوندم
حالا می فهمم چرا دلم هر چند وقت یکبار میگیره . ..
شب او
دلم گرفته است ....
می گویند : ذکر علی عباده
امشب هم شب عبادت است، شب نزدیکی به او، شب وصل....
علی صراط المستقیم
علی امام المتقین
علی امیرالمؤمنین
علی .... مرا زبانی نیست که نامهایش را بگویم چه برسد به وصفش !
حسن(ع)و حسین(ع) سید جوانان بهشت را می بینم که قران به سر دارند ودرنیمه شب قدرپدر را به مادر می سپارند ......
اگر تمامی شبهای عالم را به باران اشکهایتان بشویید هرگر قدر اوبه جا نخواهید آورد ... هرگز ....
کجایی ای او ؟!
عالم از دید مولوی!
عالم چو حبابست و لیکن چه حباب
نی برسر آب بلکه بر روی سراب
آن نیز سرابی که ببینند به خواب
آن خواب چه خواب؟ خواب مستان خراب!
مولوی
روزگاری است که احساس فراموش شده است!!
روزگاریست که احساس فراموش شده است
عطرگیرای گل یاس فراموش شده است
صحبت از شهر پر از آهن و بی عاطفگی است
گندم و مزرعه و داس فراموش شده است
سادگی، عشق، صمیمیت و پاکی و صفا
پیش برق خوش الماس فراموش شده است
دیگر امروز به خود هم فلز آویخته اند
گوشوار گل و گیلاس فراموش شده است
خنده ها شیشه های و سینه و دلها سنگی است
روزگاریست که احساس فراموش شده است . . .!