روز شماری برای . ..
سلام
توی اتوبوس دختر بچه ای را دیدم که کنار پنجره روی زانوی مادرش نشسته بود و داشت تاعید روز شماری میکرد!
_مامان کی عید میشه ؟
_30 روز دیگه!
_وای چقدر زیاد !
_نترس به یک چشم به زدن تموم میشه !
دختر بچه شروع کرد به شمردن 1 2 3 4 5 6 . . 14 15. . .25 26 . . 29 30
خوش به حال بچه ها !
یه لحظه دلم خواست بچه باشم برای عید و عیدیهاش روزشماری کنم !
بی دغدغه بخندم ! بلند گریه کنم !
مثل قدیما با بچه ها کشتی بگیرم! فوتبال بازی کنم!
یا لب جدول خیابونا راه برم !
یه لحظه دلم تنگ شد برای زمین خوردن بچگی هام ! همیشه سر زانوی شلوارم پاره می شد !
دلم تنگ شد برای نوروز !برای . . . .
تازگی انگار همش دارم تو خاطرات و تاریخ زندگی می کنم !
البته اینم درست نیست! ولی شاید مثل هر سال از عوارض آخر ساله و نگاه کلی به زندگی و . . .
آماده شدن برای آغاز یه سال جدید!!
راستی یه خبر ویژه : فردا هم یه روز جدیده و همینطور لحظه بعدی که خیلی زود می رسه می تونه یه آغاز خوب باشه !
نمی خواد برای عید روزشماری کنیم
بهتر هر روزمون را به عید تبدیل کنیم
پی نوشت :همهء اینهایی که گفتم آرزوم بود نه نصیحت برای دیگران !